روسو فیلیا یا روس گرایی الزاما از بقایای کمونیسم در ایتالیا نیست بلکه به روابط مختلف روسیه با این جامعه و سیاست و فرهنگ در آن پیوند دارد.حزب کمونیست ایتالیا، مدعی داشتن بیش از ٣ میلیون عضو، مدتی طولانی قدرتمندترین تشکل کمونیست اروپای غربی بود که ایالات متحده را به لرزه می اندخت. این حزب در آوریل ١٩٩١ طی فراز و نشیب هایی عملا از بین رفت و همراه با خود یک هویت سیاسی را نیز ازبین برد لکن ایتالیا همواره کانون چپ و سوسیالیسم در اروپا بوده و هست. از سوی دیگر روس هراسی، مهمترین دوره خود را در چهارسال گذشته پشت سر گذاشته، آنجا که اشغال بخش هایی از اوکراین، پس از الحاق موفقیت امیز کریمه، و سیاست های ناتو و اروپای متحد امریکا، باعث می شد در رسانه و افکار عمومی شدیدترین هجمه را به روسیه به عنوان قاتل شهروندان اوکراینی داشته باشیم.

در روزی که پاپ لئو رهبر کاتولیکهای جهان، برقراری دستکم ۲۴ ساعت آتشبس در جنگ اوکراین را به مناسبت میلاد مسیح را خواستار شد، کمی جنوب تر در ناپولی بالاخره سمیناری با عنوان روس هراسی و روس دوستی، حقیقت چیست، ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵ برگزار شد و هرچند باجنجال و اعتراض، ناتمام ماند.

هرج و مرج در دانشگاه فدریکو دوم ناپل، جایی که کنفرانس ANPI در مورد روسیه هراسی با حضور دی باتیستا و دورسی برگزار میشد، آغاز شد. این رویداد زمانی تشدید شد که گروهی از فعالان طرفدار اوکراین، از جمله ماتئو هالیسی، یک تجمع اعتراضی طرفدار اوکراین را به راه انداختند.
در دانشکده فلسفه دانشگاه فدریکو دوم ناپل، جایی که شاخه محلی ANPI در حال برگزاری نشستی با عنوان «روسدوستی، روسهراسی، حقیقت» با حضور مورخ آنجلو دورسی و نماینده سابق مجلس الساندرو دی باتیستا بود، جنجال، تنش و درگیری هم وجود داشت .

در پایان میزگرد، گروهی از دانشجویان و فعالان از +Europa، Radicali، Ora!، Liberi Oltre و Azione با نمایش پرچمها و تیشرتهای اوکراین، به این کنفرانس اعتراض کرده و سخنرانان را به تبلیغات طرفدار روسیه متهم کردند.
معترضان در بیانیه همبستگی ، این ماجرا را «یک تحریک جدی» با هدف «ایجاد یک نزاع و یک حادثه جنجالی» توصیف کرد.اعتراضی که برگزارکنندگان آن را مسالمتآمیز و نمادین توصیف کردند، اما طبق روایت متئو هالیسی در کانالهای رسانههای اجتماعیاش، وقتی یکی از شرکتکنندگان سعی کرد از سخنرانان سوالی بپرسد، به مشاجره و هل دادن منجر شد.
سکوت از سوی ANPI
انجمن ملی پارتیزانهای ایتالیا (ANPI) هنوز در مورد این حادثه اظهار نظری نکرده است. تنها واکنش از بیانیهای از شبکه کمونیست کامپانیا ناشی میشود که واقعیتها را به گونهای متفاوت ارائه میدهد: طبق این بازسازی، این جلسه که به عنوان یک «ابتکار ضد جنگ» توصیف شده بود، موضوع «تحریک جدی» توسط فعالان +Europa و رادیکالها بود که بحث را قطع کرده و به سخنرانان توهین کردند. سپس کسانی که هنوز در اتاق بودند با بیرون کردن «تحریککنندگان» واکنش نشان دادند، که به نوبه خود سعی در ساختن یک روایت تبلیغاتی در رسانههای اجتماعی داشتند.ماجرای ناپلی تنها مورد نیست: رویدادی با همین عنوان - روسهراسی. روسدوستی. حقیقت - که پروفسور آنجلو دورسی نیز در آن حضور داشت، به دنبال جنجالهای مشابه لغو و به تعویق افتاد.
در روزهای اخیر، در ایتالیا صحبتهای جدیدی در مورد روسیههراسی و سانسور جنگ مطرح شده است. دو مفهومی که در کشوری که ۸۰ سال است جنگی در آن رخ نداده و روسیه همیشه از حمایت مردمی عظیمی برخوردار بوده، متناقض به نظر میرسند. بازگشتی ضروری به واقعیت، فراتر از حبابهای رسانهای.
روسوفیلی و روسهراسی در تاریخ معاصر ایتالیا
برای بحث در مورد روسهراسی و روسوفیلی در ایتالیا، کافی است به دوازده سال گذشته نگاهی بیندازیم و یک واقعیت تاریخی مهم را در نظر داشته باشیم: در طول جنگ سرد (۱۹۴۷-۱۹۹۱)، ایتالیا میزبان بزرگترین حزب کمونیست در بلوک غرب بود . حزب کمونیست ایتالیا، از تولیاتی تا اوچتو، از طریق برلینگر، مسکو را به عنوان مرجع سیاسی اجباری خود داشت، در حالی که به تدریج تمام محدودیتها و تناقضات کمونیسم شوروی را به رسمیت میشناخت. پویایی که، در انعکاس این امر، میلیونها رأیدهنده این حزب، یعنی بخش قابل توجهی از افکار عمومی ایتالیا را نیز درگیر کرد.
با نگاهی به گذشته، جالب است که بدانیم چگونه وقوع بحران روسیه و اوکراین در سالهای ۲۰۱۳-۲۰۱۴ در ایتالیا با ظهور یک طبقه سیاسی جدید ضد ساختار حاکم همزمان شد، که توسط جریان اصلی به عنوان "پوپولیست" و "حاکمیتگرا" تعریف میشود. در انتخابات پارلمانی فوریه ۲۰۱۳، جنبش پنج ستاره ۲۵.۵ درصد آرا را به دست آورد که تاریخی بود و در دسامبر همان سال، ماتئو سالوینی در انتخابات مقدماتی لیگ شمالی پیروز شد. هر دو حزب، اگرچه در مسائل داخلی با هم اختلاف نظر داشتند، اما در سیاست خارجی همگرا بودند: ضد آتلانتیکگرایی، اروپاگریزی و نزدیکی به روسیه .
در سالهای پس از آن، در حالی که جنگی یادآور جنگهای جهانی، در شرق اوکراین در جریان بود، در ایتالیا، لیگ و جنبش پنج ستاره از پتانسیل «روسدوستی» بهره بردند : جهانی که از دوستداران فرهنگ روسیه گرفته تا نوستالژیکهای کمونیسم شوروی، از منتقدان جهانی شدن آمریکایی گرفته تا نفرت از تشکیلات یورو-آتلانتیک را در بر میگیرد. در این زمینه، دوره دو ساله 2018-2019 نمادین است. در انتخابات عمومی 2018، جنبش پنج ستاره به بالاترین حد خود (32.6٪) رسید و با سالوینی اتحادی تشکیل داد که دولت «کونته اول» را ایجاد کرد. او در " برنامه تغییر دولت "، پیشنهاد بررسی تحریمها علیه مسکو را که پس از الحاق کریمه اعمال شده بود، داد. در همین حال، سالوینی با پوشیدن تیشرتهای پوتین و نمایش عکسهای رهبر روسیه در رسانههای اجتماعی به محبوبیت رسید. در سال ۲۰۱۹، لیگ در انتخابات اروپا به اوج خود رسید (۳۴.۳٪) و اندکی پس از آن تحقیقات مسکوپولی آغاز شد که طبق آن، لیگ از حزب روسیه متحد بودجه دریافت کرده بود .
در عین حال، در حالی که اعضای لیگ شمالی و جنبش پنج ستاره احساسات طرفدار روسیه را به بالاترین سطوح دولت ارتقا میدهند، کرملین حتی در میان گروههای ضد نظام و فراپارلمانی نیز همچنان حمایت کسب میکند . بسیاری از مراکز اجتماعی و گروههای چپ متخاصم، جداییطلبی دونباس را مانعی در برابر «غول سرمایهداری آمریکایی» میدانند و خود را - در آن سوی نعل اسب - در همان سنگری میبینند که راست افراطی ایتالیا، فورزا نووا و کازاپوند در آن قرار دارند. برای دومی، پوتین سنگر فرهنگ اروپایی است که توسط نئولیبرالیسم غربی تهدید میشود . ما در اوج حمایت سیاسی از روسیه، در کل طیف حزبی ایتالیا، هستیم.
در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، تهاجم تمامعیار روسیه آغاز شد؛ تا اوایل مارس، روابط بین رم و مسکو به پایینترین حد خود رسیده بود. در همین حال،برخی ایتالیاییها در حمایت از اوکراین به خیابانها آمدند و پرچم زرد و آبی به نمادی از مقاومت تبدیل شد.
آیا این شروع روسهراسی بود؟ به نظر بسیاری این واکنش طبیعی مردمی است که به صلح عادت کردهاند نسبت به بازگشت طاعون جنگ . این به رسمیت شناختن یک "متجاوز" و یک "تحت تجاوز" است، درک ماهیت واقعی رژیم پوتین. موجی احساسی که توسط هزاران کشته غیرنظامی و میلیونها نفر مجبور به فرار ایجاد شده است، اما موجی که به همین دلیل محکوم به محو شدن در مدت کوتاهی است.
امروز ، تقریباً چهار سال پس از آن فوریه، ما واقعیت بسیار متفاوتی را تجربه میکنیم . طبق نظرسنجیهای اخیر، ایتالیا آخرین کشور از کشورهای اصلی اتحادیه اروپا (اسپانیا، فرانسه، آلمان، لهستان) است که روسیه را تهدیدی برای خود میداند. کمتر از یک نفر از هر دو ایتالیایی طرفدار ارسال سلاح به اوکراین است، در حالی که بسیاری مایل به واگذاری سرزمینهای شرقی به مسکو هستند. کسانی که روسهراسی و سانسور را محکوم میکنند، در برنامههای گفتگوی اصلی حضور دارند و بر شبکههای اجتماعی تسلط دارند ، و ویدیوهای آنها صدها هزار بازدید و پروفایل دارد که میلیونها کاربر آنها را دنبال میکنند.

مسئله ادراکات و بازگشت ضروری به واقعیت
پس چگونه ممکن است که در یکی از کمترین کشورهای روسهراس اروپا، جایی که - با وجود جنگ - روابط سیاسی با کرملین و همچنین روابط تاریخی و فرهنگی با روسیه برقرار است ، این همه هیاهو به نام "روسهراسی" و "سانسور جنگ" برپا شود؟ شاید پاسخ دقیقاً در وقایع این هفته نهفته باشد. به ترتیب: روز شنبه، کارلو کالندا نیزه سه شاخه اوکراین را به نشانه "حمایت ابدی از آرمان اوکراین" روی مچ دست خود خالکوبی کرد و سونامی از عشق و نفرت رسانهای را نسبت به خود ایجاد کرد؛ روز یکشنبه، جنجال بر سر کنفرانس تورین بالا گرفت ؛ روز دوشنبه، پینا پیچیرنو، نماینده پارلمان اروپا ، این رویداد را در پروفایل فیسبوک خود "تبلیغات پوتینیستی" نامید؛ روزهای سهشنبه، چهارشنبه و پنجشنبه، مانند روزهای گذشته، آنجلو دورسی، الساندرو دی باتیستا و بسیاری دیگر انبوهی از پستها را در مورد این موضوع منتشر کردند و دهها هزار تعامل با کاربران به دست آوردند. یک هفتهی عالی برای درک کامل معنای «حباب رسانهای»، و کمی کمتر برای درک وضعیت میدانی در روسیه، اوکراین و ایتالیا.
بنابراین، برداشت ما از روسهراسی به خود پدیده بستگی ندارد، بلکه به چگونگی و میزان بحث در مورد آن بستگی دارد. هر آنچه در واقعیت اتفاق میافتد به شبکههای اجتماعی منتقل میشود، اما نسبت بین رویداد واقعی و روایت اجتماعی همیشه برابر نیست و بیشتر به چگونگی وقوع این جابجایی بستگی دارد. در این مورد، رویدادهای تورین، و همچنین رویدادهای رهبر ارکستر روسی در سالرنو و بسیاری دیگر، بسیار شنیدنیتر - و بسیار دیدنیتر - از انبوه رویدادهای دیگری هستند که به ما امکان درک این پدیده را میدهند، اما به هیچ وجه پوشش داده نمیشوند.
در میان هرج و مرج رسانهای ، در سه سال گذشته، اساتید، محققان و علاقهمندان به تاریخ، زبان و فرهنگ روسیه ، علیرغم محدودیتهای ناشی از اوضاع سیاسی، به کار و مطالعه خود ادامه دادهاند. ادبیات روسیه همچنان در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود و همچنان مورد توجه بسیاری قرار گرفته است، همانطور که همیشه در ایتالیا چنین بوده است. تاریخ و جغرافیای ایتالیا همیشه به کشورهای شوروی سابق، کشورهای حوزه بالتیک یا لهستان، نزدیکتر بوده و نباید این فرصت را از دست بدهد.
با این حال، در بحثهای عمومی، سیاستمداران حاکم ترجیح میدهند که قطبیسازی کنند و از پذیرش این موضوع که نزدیکی تاریخی و فرهنگی به روسیه میتواند با آگاهی کامل از ماهیت رژیم پوتین همزیستی داشته باشد ، امتناع کنند. اطلاعاتی که باید به ما در درک آنچه در جهان اتفاق میافتد کمک کند، به ابزاری مفید برای ایجاد لایک و بازنشر تبدیل میشود و در نتیجه، قدرت رسانهای عدهای معدود را به میزان غیرقابل اندازهگیری افزایش میدهد، به ضرر بسیاری.
راه حل؟ تاریخ، زبان و ادبیات روسیه و اوکراین را مطالعه کنید. به هر دو کشور سفر کنید، هرچند این روزها دشوار باشد، یا به محض پایان جنگ این کار را انجام دهید. بحثهای رسانههای اجتماعی را فراموش کنید: قدرت رسانهای آن عده قلیل را تضعیف کنید و دانشی را که متعلق به اکثریت است، بازیابی کنید.
پرفسور ژآک روشنفکر و فیلسوف عضو دانشگاه میلان تحلیلی در خصوص سمینار ناپولی نوشت :
دیروز، کنفرانس «روسوفیلی، روسهراسی، حقیقت» که پیش از این دو بار تحریم شده بود، در ناپل برگزار شد و آنجلو دورسی و الساندرو دی باتیستا سخنرانان آن بودند. در پایان کنفرانس، جمعیت زیادی از حضار که تیشرتهای اوکراینی پوشیده بودند، ایستادند و سوالات لفاظانهای مانند «چه کسی به شما پول میدهد؟» را فریاد زدند - سوالاتی که در واقع سوال نیستند، بلکه در واقع توهین هستند. مطمئنم که بسیاری از شهروندان اوکراینی صرفاً میخواهند زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند، اما تعداد زیاد مهاجران بیش از حد ناسیونالیست - که به بزرگترین منطقه قاچاق اسلحه در جهان متصل هستند - مشکل جدی ایجاد خواهد کرد. همه جوامع در خارج از کشور، به ویژه آنهایی که به سرعت به هم میرسند، تمایل به تشکیل سازمانهای حمایتی متقابل دارند و تاریخ نشان میدهد که چنین سازمانهایی به شدت مستعد ارتباط با سازمانهای جنایی هستند (این داستان مافیای ایتالیایی یا ایرلندی در ایالات متحده است).این جنگ، مانند همه جنگها، ردی از نفرت و کینه به جا خواهد گذاشت. اما وجود گروههای بزرگی از ملیگرایان (یا، بیایید واضحتر بگوییم، هواداران نئونازیها)، با دسترسی آسان به سلاحهای قاچاق، در قلب شهرهای بزرگ اروپا خطرات بالقوه عظیمی را به همراه دارد.این خطر میتواند به شکل سنتی جرایم سازمانیافته عادی یا تأمین نیروی کار قابل مصرف برای عملیاتی که توسط قدرتهای غیبی و سرویسهای مخفی پشتیبانی میشود، باشد. و این گزینه دوم - که به هیچ وجه بیسابقه نیست - بسیار خطرناکتر و محتملتر از گزینه اول است.
جمع بندی:
موضوع جنگ اوکراین تنها بسامد های اقتصادی و ژئوپلتیک و انرژی نداشته است، دولت های اروپایی تصمیم گرفتند که ایستاده در یکسوی این منازعه بزرگ و اختلاف اساسی پساجنگ، بر تبعات ظاهری ان فائق آیند اما تبعات اجتماعی و فرهنگی این بحران هنوز دامن باز نکرده است.با مواضع دولت فعلی ایالات متحده، پشت دولت های متخاصم اروپایی در این روس هراسی تعمیم یابنده خالی ماند. از چالش های مهاجران اوکراینی در سراسر شهرهای اروپای غربی تا کنش های روسوفیل ها و ظهور رگه های دیگری که در عین مخالفت با جنگ نمی توان آن را به روس گرایی منتسب کرد، نزاع های خشن و شکاف های عمیق سیاسی، در ایتالیای امروز ، میراث بحران اوکراین است، بحرانی که برای راه حل یا امکان انحلال آن اجماع نیست.
منابع:
https://www.youtube.com/watch?v=93P1uu3zAgQ
https://www.eastjournal.net/archives/145504
https://ir.mondediplo.com/2022/01/article3937#:~:text=%D8%AD%D8%B2%D8%A8%20%DA%A9%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%8C%20%D9%85%D8%AF%D8%B9%DB%8C%20%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86%20%D9%A3%20%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86,%D8%A8%D9%87%20%D9%84%D8%B1%D8%B2%D9%87%20%D9%85%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%AE%D8%AA.%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%D8%AD%D8%B2%D8%A8%20(%E2%80%A6)
نظر شما